دکتر حسن روحانی
۱۴۰۱/۰۶/۲۲ ۲۰:۵۱:۰۰

چگونه حسن روحانی نامزد ریاست‌جمهوری شد؟

روحانی با کدخدایی شوخی سردی کرد و گفت: «ردصلاحیت آقای هاشمی را من باید به ایشان بگویم، ردصلاحیت مرا چه کسی به من خواهد گفت؟»

دکتر حسن روحانی

روایتی از زمینه، زمانه و کارنامهٔ حسن روحانی: ۱۰۰ روز اول

محمد قوچانی

نمایه

دیباچه: شیخ دیپلمات

چرا حسن روحانی سیاستمداری مهم است؟

فصل اول: بیم و امید

چگونه حسن روحانی نامزد ریاست‌جمهوری شد؟

فصل دوم: امید و ناامیدی

چگونه حسن روحانی رئیس‌جمهور شد؟

فصل سوم: دولت امید

حسن روحانی چگونه دولت ساخت؟

فصل چهارم: احیای بوروکراسی

چگونه روحانی سازمان دولت را بازسازی کرد؟

فصل پنجم: بازگشت تکنوکرات‌ها

چگونه روحانی فن‌سالاران و اقتصاددانان را به نهاد دولت بازگرداند و کارآفرینان را امیدوار کرد؟

فصل ششم: بازگشت به دیپلماسی

حسن روحانی چگونه در ۱۰۰ روز اول پرونده هسته‌ای ایران را حل کرد؟

فصل هفتم: تمام کردن کارِ ناتمام

محمدجواد ظریف چگونه در کنار حسن روحانی قرار گرفت؟

فصل هشتم: تلفن امید

دستاوردهای دو سفر اول روحانی به شرق و غرب چه بود؟

فصل نهم:

۱. انقلاب مجازی

دولت روحانی چگونه با تقویت زیرساخت‌های شبکه‌های اجتماعی، طبقه متوسط را قدرتمند کرد؟

۲. نهضت سلامت

طرح تحول سلامت چگونه شروع شد و چرا کُند شد؟

۳. احیای طبیعت

حسن روحانی چگونه دریاچه ارومیه را احیا کرد؟

فصل دهم: هوای تازه

حسن روحانی چگونه فرهنگ و هنر را از زیر تیغ بیرون کشید؟

پی‌گفتار: معجزه امید

چرا ۱۰۰ روز اول دولت روحانی به معجزه شبیه بود؟


درآمد

۱۶ دی‌ماه ۱۳۹۹ از سوی رئیس‌جمهور آقای دکتر حسن روحانی به نگارنده پیشنهاد شد کتابچه‌ای در شرح صد روز اول دولت ایشان بنویسم. در طرح اولیه ۹ محور مهم در آن صد روز از ۲۶ مرداد تا چهارم آذرماه ۱۳۹۲ مورد توجه رئیس‌جمهور بود.

اول: اقدامات دولت در سیاست خارجی از جمله تلاش برای حل پرونده هسته‌ای ایران با سفر به اجلاس سازمان همکاری‌های شانگهای و مجمع عمومی سازمان ملل متحد که در واقع اولین سفرهای ایشان در مقام رئیس‌جمهوری اسلامی ایران بود. دوم: فرآیند تشکیل هیئت دولت جدید. سوم: نخستین مصوبه دولت در احیای دریاچه ارومیه. چهارم: مصوبه مهم دولت در رفع موانع تولید. پنجم: اصلاحیه لایحه بودجه کشور. ششم: برنامه‌ریزی برای مهار تورم و رکود. هفتم: مذاکرات با کشورهای ۱+۵. هشتم: توافق موقت ژنو. نهم: گفت‌وگو و گزارش به ملت در پایان صد روز.

استنباط عمومی من از پیشنهاد نگارش کتاب صد روز اول پاسخ به نقدهایی بود که با برجسته کردن یک عبارت تحریف شده علیه روحانی صورت می‌گرفت. دکتر روحانی در مبارزات انتخاباتی خود گفته بود برای صد روز اول برنامه دارد و منتقدان چنین نشان می‌دادند که او وعده داده بود که در صد روز اول همه مشکلات کشور را حل می‌کند.

براین اساس و برای رفع این شبهه تاریخی طرحی نوشتم و نگارش رساله‌ای در چهار فصل و یک درآمد را به رئیس‌جمهور پیشنهاد کردم. درآمد کتاب را براساس زمینه‌های تشکیل دولت پیشنهاد کردم که بسی فراتر از صد روز اول بلکه سی سال قبل از آن بود. فصل اول این طرح بررسی سیاست داخلی، فصل دوم بررسی سیاست خارجی، فصل سوم بررسی اقتصاد سیاسی و فصل چهارم بررسی جامعه‌شناسی سیاسی دولت روحانی را در دستور کار داشت.

رئیس‌جمهور در آغاز در ۲۱ دی‌ماه ۱۳۹۹ به فرضیه‌ها و پرسش‌های این تحقیق پاسخ‌هایی کوتاه داد که با وجود اجمال بیش از اندازه، گویای دیدگاه کلان او بود. (این مصاحبه مکتوب و کوتاه به پیوست این رساله می‌آید.)

سپس به پیشنهاد نویسنده ۶ جلسه برای بحث و گفت‌وگو با حضور رئیس‌جمهور (و نیز در دوران پس از ریاست‌جمهوری) برگزار شد.

جلسه اول در ۲۹ دی ۱۳۹۹ با محور سیاست داخلی و زمینه‌های تشکیل دولت روحانی

جلسه دوم در ۲ اسفند ۱۳۹۹ با محور سیاست خارجی و ریشه‌های برجام

جلسه سوم در ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ با محور اقتصاد سیاسی دولت دکتر روحانی

جلسه چهارم در اول شهریور ۱۴۰۰ با تمرکز بیشتر بر کارنامه اقتصادی دولت

جلسه پنجم در ۸ شهریور ۱۴۰۰ با محوریت اقدامات اجتماعی دولت، به خصوص در ارتباطات و سلامت

جلسه ششم در ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ با محوریت مسالهٔ فرهنگ و هنر و رسانه و دانشگاه

در همهٔ جلسات آقایان دکتر محمود واعظی رئیس دفتر رئیس‌جمهور، دکتر محمد نهاوندیان معاون اقتصادی رئیس‌جمهور و علیرضا معزی معاون اطلاع‌رسانی دفتر رئیس‌جمهور حضور داشتند و به تناسب آقایان دکتر فریدون وردی‌نژاد معاون سیاسی دفتر رئیس‌جمهور، دکتر محمدباقر نوبخت رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه و جناب آقای علی جنتی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی حضور داشتند و با اقتراح و طرح خاطرات تکمیلی به تدوین این رساله کمک بسیار کردند که از همه این بزرگان تشکر می‌کنم.

همچنین در دو جلسه جداگانه در ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ با دکتر محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه و در ۲۳ بهمن ۱۳۹۹ با دکتر اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس‌جمهور نشستم و دربارهٔ این دوران در دو حوزه سیاست خارجی و اقتصاد سیاسی گفت‌وگو کردم که از این دو بزرگوار عمیقا تشکر می‌کنم.

نویسننده البته هیچ‌کدام از این گفت‌وگوها را ضبط نکرده است و تنها به یادداشت‌نویسی از آنها بسنده کرد چون طبق توافق با رئیس‌محترم جمهور قرار شد این رساله به صورت روایت سوم شخص یعنی نگاه مؤلف تنظیم شود و نه دیدگاه مصاحبه‌شوندگان محترم. این روایت من است از صد روز اول دولت حسن روحانی. با وجود این، همه متن به رویت رئیس محترم جمهور رسیده است و ایشان بدون آنکه به دیدگاه شخصی نویسنده کاری داشته باشند صحت و دقت نقل قول‌ها را ویراش و اصلاح کرده‌اند. بدیهی است من به عنوان یکی از همکاران دولت مدافع استراتژی کلان این دولت بوده و هستم و از این منظر با آن همدلی داشته‌ام گرچه در اجرا انتقادات و ایرادات بسیاری به نهاد دولت و این دولت وارد است اما سعی کرده‌ام از زاویه دید حسن روحانی به بسیاری از پرسش‌ها پاسخ دهم و از فرصتی که نه به عنوان یک مشاور نهاد ریاست‌جمهوری که به عنوان یک نویسنده برای من فراهم شده است برای طرح پرسش‌ها و ابهامات استفاده کنم و پاسخ اصلی در این کتاب از آن شخص حسن روحانی است.

بدیهی است بسیاری از پاسخ‌ها و حتی پرسش‌های بنده مخاطب منتقد را قانع نمی‌کند اما این یک اثر و نوشتهٔ شخصی و فردی است و قابل نقد و بررسی. آنچه مهم است اطلاعات و مواد خام به کار رفته در این ناداستان است که شاید بدون حب و بغض به کار مورخان و محققان بیاید. همچنین بدیهی است که بسیاری از مباحث مطرح شده به علت سوءتفاهمات موجود در سیاست ایران یا ضرورت‌ها و مصلحت‌های ملی در این نوشته نیامده است.

قصد ما نیز نه افشاگری جنجال‌آفرینی یا پرده‌دری که توضیح و تدفیق قضاوت درباره دولت حسن روحانی بوده است. از این رو از مخاطبان به خصوص رسانه‌ها انتظار می‌رود در نقل‌قول از این نوشته به جای برجسته‌سازی و بولتن‌سازی به کلیت اثر توجه کنند. بدیهی است هرگونه روایت از این رساله باید مستند به جملات آن باشد.

کلیت کتاب اما آن است که می‌توان در مدت زمانی کوتاه با همدلی و همفکری و از آن فراتر «امید» معجزه آفرید و کارنامه روحانی که این روزها به علت مصائب دوره دوم دولتش محل نقد بسیار قرار می‌گیرد نمادی از تحقق این اراده است؛ اراده‌ای که رئیس‌جمهور وقت فقط با امید جمهور توانست آن را به پیروزی برساند.

برای این رساله حداقل ۲۰ ساعت گفت‌وگوی جمعی صورت گرفته است و معادل آن زمان برای نوشتن و پیراستن صرف شده است. اما به هیچ وجه کامل نیست. آنچه در «آگاهی‌نو» منتشر شده است ویرایش قابل انتشار کار است و نه ویرایش نهایی. صد روز اول البته روایتی ناتمام است مگر آنکه بتوان صد روز آخر را نوشت.


لوسیوس لنتولوس عضو مجلس سنا که همراه سپاه بود گفت به عقیدهٔ من از هیچ اقدامی برای نجات وطن نباید مضایقه کرد… از وطن به هر حال باید دفاع کرد چه از راه افتخارآمیز و چه به وسایل ننگ‌آور… کنسول‌ها این توصیه را پذیرفتند هر شهروندی که وظیفه‌اش رایزنی در مورد نجات وطن است باید از توصیه لنتولوس پیروی کند. آنجا که زندگی وطن در خطر است نباید اندیشید که کاری که برای نجات آن باید انجام داد عادلانه است یا ظالمانه، پسندیده است یا ناپسند. در این مورد هر ملاحظه‌ای را باید به یک سو نهاد و هر اقدامی را که برای رهایی وطن ضروری است باید انجام داد.

نیکولو ماکیاوللی:

گفتارها

ترجمه محمدحسن لطفی

شرکت انتشارات خوارزمی

سال ۱۳۷۷

صفحه ۴۰۸


دیباچه:

یک شیخ دیپلمات

[چرا حسن روحانی سیاستمدار مهمی است؟]

صبح روز سه‌شنبه هشتم آبان‌ماه ۱۳۸۲ هجری خورشیدی «تیتر یک» روزنامهٔ اصلاح‌طلب «شرق» چاپِ تهران دو کلمه بیشتر نبود:

«شیخ دیپلمات» …

تیتری که نه از لحاظ حرفهٔ روزنامه‌نگاری مرسوم بود و نه از نظر محتوا مقبول به نظر می‌رسید! :

از لحاظ حرفه‌ای مرسوم نبود چون معمولا تیتر اول مطبوعات روزانه به اخبار اختصاص داشت و نه مقالات و این تیتر بدون فعل و فاعل بیشتر شبیه یادداشت بود تا خبر…

و از لحاظ محتوایی مقبول نبود چون تا آن زمان شیوخ هر چه بودند و به هر جا رسیده بودند و از برکت انقلابی شدن به حکومتی بودن هم نائل شده بودند؛ اهل دیپلماسی نبودند و دیپلمات نشده بودند. پدرم کارمند بانک بود و همیشه به شوخی می‌گفت روحانیت همهٔ مصادر حکومت را به دست گرفته است اما هرگز نمی‌تواند کارمند بانک شود! دیپلماسی هم کاری شبیه بانکداری بود: به زبان خود روحانیت از مسائل مستحدثه و تاسیسات جدیدی است که هم چون بانکداری در سنت روحانیت نبوده است!

اما حسن روحانی واقعا «شیخِ دیپلمات» بود. آن روزها مذاکرات هسته‌ای ایران با سه کشور اروپایی؛ انگلیس، آلمان و فرانسه در جریان بود و کلید مذاکرات در دست حسن روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران بود که نماینده مورد توافق مقام رهبری؛ آیت‌الله خامنه‌ای و رئیس‌جمهوری؛ سیدمحمد خاتمی بود. سرمقالهٔ من در روزنامهٔ شرق هم دربارهٔ همین موقعیت ممتاز روحانی بود. اینکه فردی مورد تفاهم رهبری و رئیس‌جمهوری ایران قرار گیرد و با «کفار» یا دست‌کم «اهل کتاب» مذاکره و لاجرم مصافحه کند.

تا آن روز – و تا نزدیک به یک دهه بعد – حسن روحانی را ندیده بودم و تنها شناختم از او محدود به کتاب خاطراتش بود. روحانی، سیاستمدارِ مقبول جناحین سیاسی نبود و حتی به عنوان چهره‌ای مرموز شناخته می‌شد. روابط شخصی محدودی داشت و کمتر کسی را به حضور می‌پذیرفت. به معنای دقیق کلمه چهره‌ای امنیتی بود. گرچه پیشنهاد تصدی وزارت اطلاعات در دولت اکبر هاشمی‌رفسنجانی را نپذیرفته بود اما در عالی‌ترین سطوح نظامی و امنیتی کشور فعالیت کرده بود. تا آن زمان دو چهره از روحانی وجود داشت:

اول، چهرهٔ سیاسی که او را به عنوان عضو موثر جامعه روحانیت مبارز تهران تا سطح نایب رئیس مجلس شورای اسلامی برده بود.

دوم، چهرهٔ امنیتی که او را به عنوان دستیار ارشد اکبر هاشمی‌رفسنجانی در مقام یکی از استراتژیست‌های جنگ ایران و عراق قرار داده بود.

نام روحانی در دوران جنگ و صلح ایران و عراق بارها به گوش می‌رسید: از فرماندهی پدافند هوایی کشور تا حضور در مذاکرات پذیرش قطعنامه ۵۹۸. زمزمهٔ نقش او در ماجرای مک‌فارلین هم از قصه‌های شنیدنی سیاسی بود که هنوز همهٔ رازهای آن گفته نشده است.

این همه سبب می‌شد حسن روحانی برای من شخصیتی جذاب باشد تا آن روز پاییزی درباره‌اش بنویسم و بدون آنکه از جایی یا فردی دلالت شده باشم دربارهٔ ظهور یک رجل سیاسی تازه که می‌تواند نامزد جانشینی سیدمحمد خاتمی شود بنویسم. البته قبل از من سیدعطاءالله مهاجرانی در سال ۱۳۷۵ درباره حسن روحانی حرف زده بود و او را پس از اکبر هاشمی‌رفسنجانی شایستهٔ ریاست‌جمهوری معرفی کرده بود. اما این پیشنهاد به علت مخالفت جناح چپ با حسن روحانی (که منتسب به جناح راست بود) هشت سال به تعویق افتاد تا سال ۱۳۸۲ که با مذاکرات هسته‌ای بار دیگر نام حسن روحانی بر سر زبان‌ها افتاد.

جناح چپ البته باز هم با نامزدی روحانی مخالف بود و با وجود اعتماد سیدمحمد خاتمی رئیس‌جمهور محبوب‌شان به حسن روحانی سعی می‌کرد او را نادیده بگیرد. در همان روزها که من داستان «شیخ دیپلمات» را نوشتم حملات سنگینی از ناحیه چپ‌ها (به محوریت جبههٔ مشارکت) به روزنامه شرق شد چراکه فکر می‌کردند این روزنامه چون خود را اصلاح‌طلب می‌داند باید از کمیته مرکزی جناح چپ دستور بگیرد! تا جایی که برخی از خبرنگاران روزنامه را تحریک کردند که به سردبیر شرق توهین کنند و او را به پول گرفتن از حسن روحانی متهم کنند تا این رپرتاژ آگهی را برای شیخ دیپلمات بنویسد! این اتهام البته بدیع نبود؛ سال بعد که سردبیر آن روزنامه گزارشی دربارهٔ شیخی دیگر؛ مهدی کروبی نوشت و او را «شیخ اصلاحات» خواند نیز کمیته مرکزی جناح چپ فرمان حمله به روزنامه را صادر کردند و گفتند برای رعایت توازن میان شیخ دیپلمات و شیخ اصلاحات پول دیگری گرفته شده و گزارش تازه‌ای نوشته شده است!

در همان سال‌ها هنگامی که همان کمیته مرکزی پس از نافرجامی مجلس ششم و ردصلاحیت گسترده سران چپگرای آن توسط شورای نگهبان انتخابات مجلس هفتم را تحریم کرد هنگامی که نویسنده از یکی از سران جبهه مشارکت که سابقه صعود از دیوار سفارت ایالات متحده آمریکا را داشت پرسید چرا با وجود تایید صلاحیت چهره‌های دیگر چپ مانند شیخ اصلاحات؛ مهدی کروبی، انتخابات را تحریم کردید؟! به صراحت گفت چون در این صورت مجبور می‌شدیم با اشارهٔ سیدمحمد خاتمی افراد مانند شیخ حسن روحانی را هم در فهرست انتخاباتی قرار دهیم و ما نمی‌خواستیم چنین کنیم و نمی‌توانستیم با سیدمحمد خاتمی هم مخالفت کنیم!

همین جناح سیاسی رادیکال در جریان تشکیل دولت دوم سیدمحمد خاتمی هنگامی که ماموریت و مسئولیت حسن حبیبی در مقام معاون اول آن دولت پایان یافت و دیگر نیازی به جبران از خودگذشتگی حسن حبیبی نبود سعی کرد در تعیین جانشین حبیبی دخالت کند. سیدمحمد خاتمی می‌دانست که حسن حبیبی دو بار به یاری او شتافته است؛ اول وقتی که در سال ۱۳۷۶ به اصرار و فشار حاکمیت برای نامزدی در ریاست‌جمهوری برای انشقاق در جناح میانه پاسخ منفی داده است و به سیدمحمد خاتمی پیشنهاد کرده بود که حسن روحانی را معاون اول دولت دوم خود سازد تا زمینه ریاست‌جمهوری او در سال ۱۳۸۴ فراهم شود. سیدمحمد خاتمی به حسن روحانی هم تا حدودی بدهکار بود چون اگر روحانی هم در سال ۱۳۷۶ نامزد ریاست‌جمهوری می‌شد در فضای سه‌قطبی سیدمحمد خاتمی مقابل علی‌اکبر ناطق‌نوری پیروز نمی‌شد. اما یاران خاتمی با او موافق نبودند. هنگامی که این پیشنهاد در کمیته مرکزی جناح چپ اسلامی مطرح شد، یکی از بزرگان این جناح جمله‌ای درخشان گفته بود: «در اینکه حسن روحانی شایستهٔ این مقام است تردیدی نیست اما در این صورت پرسش مهم این است؛ رئیس‌جمهور واقعی کیست؟»

با وجود این هشت سال بعد از خاتمه دوران خاتمی و تجربهٔ تلخ ریاست محمود احمدی‌نژاد بر دولت و پس از خاکسترنشینی جناح چپ اسلامی در انتخابات سال ۱۳۸۸ جناح چپ به دلالت اکبر هاشمی‌رفسنجانی ناگزیر شد در برابر سیاستمداری محافظه‌کار چون محمدرضا عارف (که معاونت او در دولت دوم خاتمی را بر حسن روحانی ترجیح داده بودند) تن به نامزدی حسن روحانی بدهد و از شیخ دیپلمات حمایت کند و خود را «رئیس‌جمهورساز» بخواند. بدیهی است که روایت آن بلایی که از انقطاع در تاریخ جمهوری اسلامی با ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد پدید آمد موضوع اصلی این سال نیست. در واقع فرض ما این است که اگر در سال ۱۳۷۶ پس از اکبر هاشمی‌رفسنجانی شخص شیخ حسن روحانی رئیس‌جمهور شده بود در سیاست داخلیِ ایران نزاع چپ و راست به جایی نمی‌رسید که حادثه‌ای مانند ۱۸ تیر ۱۳۷۸ رخ دهد و اگر در سال ۱۳۸۴ پس از سیدمحمد خاتمی شخص شیخ حسن روحانی رئیس‌جمهور شده بود در سیاست خارجی، کشور به جایی نمی‌رسید که در دولت محمود احمدی‌نژاد پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد برود و در سیاست داخلی ایران نیز حوادث سال ۱۳۸۸ رخ نمی‌داد که نزاع اصلاح‌طلبان و اصولگرایان به شکافی بزرگ تبدیل شود. در واقع یک تاخیر ۸ تا ۱۶ ساله سبب شد زنجیره دولت‌های توسعه‌گرای ایران: «هاشمی – خاتمی – روحانی» در دوران خلأ تاریخی به نام محمود احمدی‌نژاد گسسته شود تا جایی که برای جبران آن حتی هشت سال ریاست‌جمهوری حسن روحانی کافی نبود به خصوص آنکه نیمی از این دوران به مصاف با «احمدی‌نژادی دیگر» به نام دونالد ترامپ در ایالات متحده آمریکا صرف شود.

اما حسن روحانی «چگونه» در سال ۱۳۹۲ رئیس‌جمهوری اسلامی ایران شد؟


فصل اول

بیم و امید

چگونه حسن روحانی نامزد ریاست‌جمهوری شد؟

تاریخ جمهوری اسلامی ایران را براساس اسناد حقوقی می‌توان به دو دوران تقسیم کرد: «جمهوری اول»؛ بر مبنای قانون اساسی مصوب سال ۱۳۵۸ که مبنای مشروعیت جمهوری اسلامی در آن برخاسته از نوعی مشروعیت انقلابی بود. یعنی وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ به مثابهٔ رویدادی بزرگتر از هر انتخابات برای مدت بیش از یک دهه مشروعیت این حکومت را تضمین کرد. در کنار «انقلاب» دیگر عامل مشروعیت این حکومت «جنگ» بود که مقاومت دولت ایران در برابر تجاوز نظامی حکومت عراق مشروعیت‌بخش حکومت بود چراکه تقریبا هیچ ملتی در زمانهٔ جنگ، حکومت خود را تغییر نمی‌دهد و البته عامل سوم و شاید مهمتر از انقلاب و جنگ، عنصر سنت به خصوص مذهب و مرجعیت دینی امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران بود که در دوران انقلاب و جنگ به عنوان رهبری فرهمند ورای هر نوع انتخابی قرار داشت و به گونه‌ای یک انتخاب برتر بود. تا جایی که انتخاب مهدی بازرگان به ریاست دولت موقت انقلاب اسلامی ایران از سوی امام خمینی بدون هر نوع انتخاباتی پذیرفته شد و عزل آن نیز اعتراضی را برنیانگیخت. انتخابات اولین دورهٔ ریاست‌جمهوری هم که با نامزدی موازی سیدابوالحسن بنی‌صدر (به عنوان نماد روشنفکران و به نوعی جناح چپ آن زمان) و جلال‌الدین فارسی (به عنوان نماد محافظه‌کاران و به نوعی جناح راست آن زمان) آغاز شد در ادامه با حذف نامزد حزب جمهوری اسلامی (جلال‌الدین فارسی) غیررقابتی شد و حتی حسن حبیبی هم نتوانست دوقطبی موثری مقابل ابوالحسن بنی‌صدر تشکیل دهد. بنی‌صدر به عنوان نامزد اصلی و از قبل قابل پیش‌بینی وارد انتخابات شد و حتی خود را نامزد مورد نظر امام خمینی نشان داد (که بعدا گفته و تاکید شد که چنین نبود) پس از عزل بنی‌صدر هم این رویه ادامه یافت.

ریاست‌جمهوری محمدعلی رجایی، آیت‌الله خامنه‌ای و اکبر هاشمی‌رفسنجانی مورد اجماع جناح‌های راست و چپ بود تا جایی که در انتخابات سال ۱۳۶۸ حتی مقام رهبری در اقدامی که بعدا هرگز تکرار نشد (مانند هر دو جناح راست و چپ) رسما از شخص اکبر هاشمی‌رفسنجانی حمایت کردند. اما چهار سال بعد در سال ۱۳۷۲ اولین رقیب جدی وارد انتخابات شد: احمد توکلی با چهار میلیون رای اکبر هاشمی‌رفسنجانی را به مصاف طلبید و آرای او را کم کرد. هاشمی اولین رئیس‌جمهوری شد که آرای دورهٔ دوم او از آرای دورهٔ اول کمتر شد. توکلی اتفاقا با گفتمان انقلابی‌گری به رقابت هاشمی آمد و شعار جمهوری دوم را داد. جمهوری‌ای که در سال ۱۳۶۸ با اصلاح قانون اساسی و افزایش اختیارات مقام رهبری و ریاست‌جمهوری و حذف مقام نخست‌وزیری تاسیس شده بود اما هنوز آثار خود را در عرصه انتخاباتی نشان نداده بود. مبنای مشروعیت در این جمهوری از انقلاب به انتخاب تغییر کرده بود و به همین علت نهاد انتخابات در آن نهادی مهم به حساب می‌آمد. در واقع مشروعیت انقلاب در حال تبدیل شدن به مشروعیت حقوقی بود.

اما قبل از آنکه به نهاد ریاست‌جمهوری بپردازیم باید به مجلس شورای اسلامی توجه کنیم؛ نهادی که از همان آغاز حتی در جمهوری اول رقابتی بود. در مجلس اول میان حزب جمهوری اسلامی و نهضت آزادی ایران رقابت جدی وجود داشت و در مجالس دوم و سوم میان جناح چپ اسلامی و جناح راست اسلامی که هر دو از دل حزب جمهوری اسلامی درآمده بودند همین رقابت بازتولید شد. حاکمیت جناح چپ در مجلس سوم اما با نظارت استصوابی گستردهٔ شورای نگهبان در مجلس چهارم از دست رفت و جناح راست اکثریت مطلق مجلس را در دست گرفت. در این زمان رقابت راست و چپ هنوز در سطح رقابت دو نهاد سیاسی روحانی یعنی جامعه روحانیت مبارز (به رهبری مهدوی‌کنی و علی‌اکبر ناطق‌نوری) و مجمع روحانیون مبارز (به رهبری مهدی کروبی و سیدمحمد موسوی‌خوئینی‌ها) بود. در میان این دو جناح اما افرادی بودند که به جناح میانه معروف بودند. به جز هاشمی‌رفسنجانی که مقبول دو جناح بود و با همین مقبولیت هم از ریاست مجلس به ریاست‌جمهوری رسیده بود حسن روحانی از همان آغاز چهره‌ای میانه‌رو تلقی می‌شد. او با وجود عضویت در شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز در مجلس فراکسیونی به نام «عقلا» تشکیل داده بود که افراد معتدل و میانه دو جناح راست و چپ در آن حضور داشتند. به همین علت پس از آنکه مجلس چهارم (که در آن حسن روحانی نایب رئیس بود) پایان یافت و مجلس پنجم با رقابت شدید کارگزاران سازندگی ایران با جامعه روحانیت مبارز تشکیل شد با وجود کاهش قدرت جناح راست حسن روحانی جایگاهی مقبول‌تر یافت. کارگزاران سازندگی ایران تکنوکرات‌هایی بودند که گرچه از جناح چپ آمده بودند اما به پیروی از هاشمی‌رفسنجانی مانند حسن روحانی بیشتر میانه‌رو بودند تا چپ‌گرا یا راست‌گرا. آنان در غیاب جناح چپ و در رقابت با جناح راست هژمونی روحانیت مبارز و متحدان آن در موتلفه اسلامی را به هماوردی کشیدند و در مجلس پنجم اقلیتی قدرتمند ساختند که در گام اول ریاست علی‌اکبر ناطق‌نوری بر مجلس پنجم را سخت می‌ساخت. ریاستی که مقدمهٔ ریاست‌جمهوری آینده (پس از هاشمی‌رفسنجانی) بود. فراکسیون اقلیت؛ فراکسیون کارگزاران سازندگی ایران در تقابل با فراکسیون اکثریت؛ فراکسیون جامعه روحانیت مبارز چون می‌دانست شانسی برای ریاست مجلس رهبر پارلمانی خود؛ عبدالله نوری ندارد به تاکتیکی دست زد که بعدا در سال ۱۳۹۲ از آن استفاده کرد:

۱

در بهار سال ۱۳۷۵ پس از تشکیل مجلس پنجم عبدالله نوری به عنوان رهبر فراکسیون پارلمانی کارگزاران سازندگی ایران از حسن روحانی خواست که نامزد ریاست مجلس شود. روحانی می‌دانست که با این کار احتمال ریاست‌جمهوری علی‌اکبر ناطق‌نوری هم متزلزل می‌شود. اینک او در محذوری اخلاقی قرار گرفته بود. ناطق‌نوری دوست حسن روحانی و حسن روحانی معاون ناطق‌نوری در مجلس چهارم بود. هر دو عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز بودند و اینها کار را برای روحانی سخت می‌کرد.

روحانی چاره کار را در مشورت با آیت‌الله خامنه‌ای دید. روابط روحانی و رهبری از آغاز انقلاب اسلامی خوب بود. بخشی از آن به فعالیت مشترک هر دو در ارتش باز می‌گشت (روحانی به پیشنهاد آیت‌الله خامنه‌ای به ارتش رفت) و بخشی دیگر در چهرهٔ مستقل و معتدل آیت‌الله خامنه‌ای بود که در دههٔ شصت در برابر تندروی و چپ‌روی جناح چپ ایستاده بود. همان مشرب و منش که روحانی هم پیرو آن بود. به همین جهت هنگامی که آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری رسیدند موقعیت حسن روحانی در حاکمیت بهبود یافت و نه‌ تنها نایب رئیس مجلس شورای اسلامی شد بلکه همزمان به عنوان نمایندهٔ مقام رهبری در نهاد تازه‌تاسیس شورای عالی امنیت ملی دبیر این شورا شد و ۱۶ سال هم در این مقام باقی ماند. نهادی که در جمهوری دوم (قانون اساسی ۱۳۶۸) به جای شورای عالی دفاع تاسیس شده بود و براساس خاطرات هاشمی‌رفسنجانی، حسن روحانی از مؤسسان آن بود و برای تاسیس آن مطالعاتی درباره نهاد امنیت ملی در آمریکا و مقام مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور آمریکا انجام داده بود. به این معنا روحانی مؤسس شورای عالی امنیت ملی ایران بود.

روحانی با چنین سابقه‌ای برای مشورت نزد رهبری رفت و گفت عده‌ای در مجلس پنجم از من می‌خواهند نامزد ریاست مجلس شوم. نظر شما چیست؟

آیت‌الله خامنه‌ای به سرعت گفتند: «برای من هیچ فرقی نمی‌کند که شما یا آقای ناطق‌نوری رئیس مجلس شوید…» اما پس از اندکی تامل و شاید در حالی که روحانی در حال خروج از جلسه مشورتی بود افزودند: «اما من دلم می‌خواهد رفاقت شما و آقای ناطق حفظ شود.»

روحانی پیام رهبری را دریافت کرد و به همین علت از نامزدی برای ریاست مجلس انصراف داد و البته در مقام نایب رئیس مجلس رای او از رای رئیس مجلس هم بیشتر شد. چون رای هر دو فراکسیون مجلس (جامعه روحانیت مبارز و کارگزاران سازندگی ایران) را به دست آورد. به جای او عبدالله نوری نامزد شد که بعدا در روزنامه جمهوری اسلامی خبر داد به او هم توصیه شده است که نامزد ریاست مجلس نشود و او نیز صبح روز رای‌گیری در مجلس انصراف داد و ناطق نوری بدون رقابت رئیس مجلس پنجم شد.

۲

رقابت بزرگتر اما یک سال بعد بود: در اولین انتخابات رقابتی ریاست‌جمهوری که معلوم نبود چه کسی رئیس‌جمهور خواهد شد. در این زمان جناح راست ریاست‌جمهوری علی‌اکبر ناطق‌نوری را قطعی می‌دانست و جناح چپ پس از آنکه بر روی نامزدی میرحسین موسوی سرمایه‌گذاری کرده بود و او نامزدی را نپذیرفته بود، در پی رقیبی برای ناطق نوری بود که نهایتا به سیدمحمد خاتمی رسید.

اما اکبر هاشمی‌رفسنجانی به عنوان رهبر جناح میانه در پی نامزد سوم بود. نامزدی که نه راست و نه چپ باشد. بنابراین به حسن روحانی اصرار کرد که نامزد ریاست‌جمهوری شود. حسن روحانی اما نامزدی خود را مشروط به مشورت با مقام رهبری کرد. این بار هم پاسخ، مشابهٔ مشورتی بود که قبلا کرده بود:

«شما اگر نامزد ریاست‌جمهوری شوید و رای بیاورید مثل آقای هاشمی از شما حمایت خواهم کرد البته این حرف من دربارهٔ آقای ناطق‌نوری و آقای ری‌شهری هم صدق می‌کند و اگر آنها رای بیاورند من از ایشان هم حمایت می‌کنم.»

رهبری همچنین به روحانی متذکر شدند که برای نامزدی خودشان در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۶۴ نیز امام به ایشان پیام دادند که نامزد شوند و در واقع به نوعی به روحانی یادآوری می‌کردند که تصمیم‌گیری برای نامزدی یک وظیفه سیاسی یا تکلیف شرعی است نه تصمیم فردی…

تا اینجای کار حرف و سخن رهبری اشاره به سنتی داشت که ایشان همواره از آن پس در مورد مشورت نامزدهای ریاست‌جمهوری انجام دادند و به هیچ فردی نگفتند که نامزد شود یا نامزد نشود و تاکید می‌کردند که هر کس نامزد شود و رای بیاورد رهبری با او کار می‌کند. اما به روحانی نکته‌ای دیگر در مقام رفاقت و نه از موضع رهبری هم گفتند:

«مسئولیت ریاست‌جمهوری بسیار سنگین شده است و لذا زمانی نامزد شوید که شرعا نیاز به حضور شما باشد و این نیاز را احساس کرده باشید.»

روحانی بار دیگر توصیه و خیرخواهی رهبری را دریافت کرد. پس از جلسه هاشمی - که در جریان مشورت او قرار داشت - با روحانی تماس تلفنی گرفت و خواست پیش‌دستی کند و گفت «خوب الحمدالله که آقا اجازه هم دادند…»

روحانی اما گفت «نه اتفاقا من چنین احساسی نکردم!» هاشمی با تعجب گفت «اما من چیز دیگری شنیدم؟!» روحانی ماجرا را روایت کرد و به هاشمی گفت که نامزد نمی‌شود. هاشمی نیز ماجرا را پیگیری نکرد و با نامزدی سیدمحمد خاتمی دوقطبی چپ و راست در برابر ناطق‌نوری شکل گرفت که برنده و بازنده آن معلوم شد.

مشابهٔ این روایت را البته مهدی کروبی بیان می‌کند: از دیدار با آیت‌الله خامنه‌ای و طرح نامزدی سه تن از سوی جناح چپ؛ سیدمحمد خاتمی، سیدمحمد موسوی‌خوئینی‌ها و خود مهدی کروبی که رهبری در پاسخ گفتند هر کدام شما رئیس‌جمهور شوید من با او کار می‌کنم.

روایتی که نشان می‌دهد رهبری روش ثابتی را در برابر همه نامزدهای ریاست‌جمهوری داشت. چنان که بعدا هاشمی‌رفسنجانی به حسن روحانی گفت برداشت شما از توصیه و تذکر رهبری اشتباه بود. اما دیگر کار از کار گذشته بود: خاتمی رئیس‌جمهور شده بود و در عمل عدم نامزدی حسن روحانی و حسن حبیبی به عنوان نامزدهای جناح میانه به او کمک کرده بود چراکه با مطالعهٔ روزنوشت‌های سال ۱۳۷۵ و ۱۳۷۶ اکبر هاشمی‌رفسنجانی درمی‌یابیم که گروهی به دنبال انتخاباتی سه‌قطبی بودند که در مصاف «خاتمی – روحانی – ناطق‌نوری» کارگزاران سازندگی از روحانی حمایت کند و نه از سیدمحمد خاتمی و ائتلاف راست میانه و جناح چپ گسسته شود.

حسن روحانی به یاد دارد که به جز محضورات اخلاقی میان او و ناطق نوری، سیدمحمد خاتمی هم او را در برابر پرسش دوستانه قرار داد:

«آقای خاتمی یک ماه قبل از اعلام نامزدی (که در بهمن‌ماه ۱۳۷۵ رخ داد) به من گفت می‌خواهد نامزد شود و از من پرسید آیا شما نامزد می‌شوید یا نه؟ اگر شما نامزد شوید من نامزد نمی‌شوم…»

جواب حسن روحانی طبیعتا منفی بود چون قبلا تصمیم گرفته بود نامزد نشود. اما با نامزدی خاتمی فشارها بر روحانی از ناحیه جناح راست بیشتر شد. آنها به روحانی اصرار می‌کردند نامزد شود تا جناح میانه پشت سر خاتمی قرار نگیرد و روحانی این را می‌دانست.

اوج این فشارها در ماه‌های پایانی سال ۷۵ بود اما روز «بیستم فروردین‌ماه ۱۳۷۶» دیگر فشارها از سر روحانی برداشته شد. در آن روز روحانی محکم و صریح گفت که هرگز در برابر خاتمی نامزد نخواهد شد.

۳

این حرف را روحانی یک بار دیگر هم تکرار کرد: چهار سال بعد در انتخابات سال ۱۳۸۰ در دورهٔ دوم ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی جناح راست همچنان در پی رقیبی برای رئیس‌جمهور مستقر بود. این بار نیز مانند دورهٔ دوم هاشمی‌رفسنجانی، احمد توکلی نامزد دو همان میزان رای را بدون رشد به دست آورد. توکلی اما حریف اصلی خاتمی نبود فقط می‌خواست مانند نامزدی مقابل هاشمی در سال ۱۳۷۲ رای خاتمی را کم کند که نکرد و خاتمی ۲ میلیون بیشتر از دورهٔ اول رای آورد. شاید تحریک حسن روحانی به نامزدی مقابل سیدمحمد خاتمی در دورهٔ دوم ریاست‌جمهوری (۱۳۸۰) را بتوان با تحریک میرحسین موسوی به نامزدی مقابل اکبر هاشمی‌رفسنجانی در دورهٔ دوم ریاست‌جمهوری (۱۳۷۲) از سوی همین محافل مقایسه کرد؛ تحریکی که هر دو (موسوی و روحانی) خام آن نشدند و در زمین جناح راست بازی نکردند.

۴

سال ۱۳۸۴ اما داستان متفاوت بود. این بار حسن روحانی تصمیم راسخ داشت که نامزد ریاست‌جمهوری شود. دو سال قبل از آن از جمله در همان صبح سه‌شنبه هشتم آبان‌ماه همه از «شیخ دیپلمات» می‌گفتند. روحانی تحصیلکرده، دنیادیده و میانه‌رویی که مذاکرات هسته‌ای را پیش می‌برد با سران اروپا مذاکره می‌کرد. به دیدار ژاک شیراک رئیس‌جمهوری فرانسه و گروهارد شرودر صدراعظم آلمان رفته بود. مورد اعتماد رهبران جمهوری اسلامی بود یعنی هم نمایندهٔ آیت‌الله خامنه‌ای در شورای امنیت ملی بود هم سیدمحمد خاتمی او را در مقام دبیر شورای عالی امنیت ملی نگه داشته بود و هم اکبر هاشمی‌رفسنجانی او را بهترین نامزد ریاست‌جمهوری می‌دانست. جناح راست نیز پس از شکست علی‌اکبر ناطق‌نوری دیگر خود را راست نمی‌دانست. اصولگرا شده بود و انقلابی و گرچه علی‌اکبر ناطق‌نوری از نامزدی ریاست‌جمهوری صرف‌نظر کرده بود اما در رأس تشکیلات تازه‌ای برای اجماع اصولگرایان به نام شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی قرار گرفته بود. ناطق‌نوری دوست داشت علی لاریجانی نامزد ریاست‌جمهوری شود، انتخابی که دو تن را از دو جناح در جبههٔ اصولگرایان برآشفت: علی‌اکبر ولایتی از جناح میانه‌رو و محمود احمدی‌نژاد از جناح تندرو. این دو در برابر تلاش ناطق‌نوری برای نامزدی علی لاریجانی برآشفتند.

باز هم پای روزنامه شرق در میان بود وقتی یک روز صبح تیتر زد: «دیدار در فرمانیه». و خبر از توافق ناطق‌نوری و علی لاریجانی داد. پس از آن خبر همه اصولگرایان از شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی انشعاب کردند: محمود احمدی‌نژاد، محمدباقر قالیباف و محسن رضایی نامزد شدند و علی لاریجانی تنها نامزد شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی باقی ماند. علی‌اکبر ولایتی هم گرچه اعلام نامزدی کرد اما بعدا به سود اکبر هاشمی‌رفسنجانی کنار رفت. در جناح چپ که اینک که خود را اصلاح‌طلب می‌خواندند اوضاع بهتر نبود: چپ سنتی از مهدی کروبی حمایت می‌کرد و چپ مدرن که به عبور نامزدهایش از شورای نگهبان اطمینان نداشت مصطفی معین را نامزد کرد که نامزد پوششی محمدرضا خاتمی در مقام معاون اول رئیس‌جمهور باشد. کارگزاران سازندگی ایران هم به عنوان متحد جناح چپ در آغاز نامزدهایی چون محمدعلی نجفی را به جناح چپ پیشنهاد می‌کرد اما گره بزرگ انتخابات جای دیگری بود: اکبر هاشمی‌رفسنجانی.

در تابستان ۱۳۸۳ حسن روحانی با اکبر هاشمی‌رفسنجانی دیدار می‌کند. هدف از این دیدار این بود که اطمینان یابد هاشمی نمی‌خواهد برای بار سوم نامزد ریاست‌جمهوری شود. هاشمی محکم به روحانی گفت «حتما نامزد نمی‌شود». روحانی سکوت کرد.

در پاییز ۱۳۸۳ حسن روحانی سفری به رشت کرد. محمدباقر نوبخت نماینده میانه‌روی رشت میزبان روحانی بود. او دبیرکل حزبی میانه‌رو به نام اعتدال و توسعه بود که پس از شکست ناطق‌نوری در انتخابات دوم خرداد جناح راست حامیان هاشمی را سازمان‌دهی می‌کرد: تکنوکرات‌هایی که برخلاف کارگزاران سازندگی ایران از ناطق‌نوری در آن انتخابات حمایت کرده بودند و حسن روحانی رهبر معنوی آنان محسوب می‌شد. ما نمی‌دانیم روحانی در دوم خرداد ۱۳۷۶ به چه کسی رای داده بود اما می‌دانیم یاران هاشمی در کارگزاران به خاتمی و دیگر دوستانش در حزب اعتدال و توسعه به ناطق‌نوری رای دادند. هاشمی خود نیز در خاطراتش گفته است به علت عضویت در جامعه روحانیت مبارز شخصا به ناطق‌نوری رای داد اما حسن روحانی هرگز به کسی نگفته است در دوم خردادماه ۱۳۷۶ به چه کسی رای داد و با وجود این در سفر رشت، روحانی به دریافت مهمی رسید.

حسن روحانی به یاد می‌آورد که در آن سفر از میان اخبار و اطلاعات یقین کرد هاشمی‌رفسنجانی نامزد انتخابات سال ۱۳۸۴ خواهد شد.

اینک تردیدها در دل روحانی بیشتر شده بود. در حاشیهٔ جلسه‌ای در دیدار با رهبری وقتی زمزمه نامزدی روحانی جدی بود، روحانی به آیت‌الله خامنه‌ای گفت: «من نامزد ریاست‌جمهوری نمی‌شوم چون آقای هاشمی نامزد خواهد شد!»

رهبری از این سخن روحانی شگفت‌زده شد: «آقای هاشمی به من گفته‌اند نامزد ریاست‌جمهوری نمی‌شود.»

روحانی اما بر تحلیل خود اصرار کرد؛ تحلیلی که درست از کار درآمد و در جلسه‌ای در کیش در نوروز سال ۱۳۸۴ میان هاشمی‌رفسنجانی و حسن روحانی روشن شد که نامزد غیرمنتظره انتخابات آن سال اکبر هاشمی‌رفسنجانی خواهد بود. هاشمی البته مانند تجربهٔ علی‌اکبر ناطق‌نوری آن انتخابات را واگذار کرد و باز هم ریاست‌جمهوری حسن روحانی به تعویق افتاد.

۵

محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور شد و همچون یک قیچی توالی رؤسای جمهور روحانی در جمهوری اسلامی را پاره کرد. پس از آیت‌الله خامنه‌ای و اکبر هاشمی‌رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی و قبل از حسن روحانی، محمود احمدی‌نژاد کاری کرد که آشوب ایران را فرا گرفت. در سال ۱۳۸۸ همهٔ سیاسیون می‌خواستند محمود احمدی‌نژاد را از میانهٔ راه بازگردانند. از جناح چپ و از جناح راست و از جناح میانه. کار به جایی رسید که در جامعهٔ روحانیت مبارز حتی بحث طرح نامزدی تازه طرح شد و نام حسن روحانی هم مطرح شد. در مجمع روحانیون مبارز، سیدمحمد خاتمی با وجودی که به حسن روحانی گفته بود نامزد نمی‌شود، نامزد شد، هرچند که در نهایت ناگزیر شد به سود میرحسین موسوی کنار برود. حسن روحانی اما تصمیم گرفته بود نامزد نشود و شاهد ساکت این تراژدی باشد که در یک زمان سه رجل سیاسی چپ (خاتمی، موسوی، کروبی) با هم همزمان نامزد شده بودند و از میان رجال سیاسی راست فقط محسن رضایی ریسک رقابت با محمود احمدی‌نژاد را پذیرفت.

۶

توفان ۸۸ با ادامه دولت محمود احمدی‌نژاد و حذف سهمگین جناح چپ پایان یافت. مهمترین دستاورد این دوران شکاف، یأس و ناامیدی بود. جناح چپ فکر می‌کرد که دیگر هرگز به انتخابات و حکومت باز نمی‌گردد. موج بازداشت‌ها، محکومیت‌ها، انحلال احزاب سیاسی و نهادهای اجتماعی این جناح را به پایان سیاست‌ورزی رسانده بود. اما حسن روحانی ناامید نبود:

در سال ۱۳۹۱ در حاشیه مجمع تشخیص مصلحت نظام گروهی از روحانیان عالی‌رتبه دور هم جمع می‌شدند. جلسه‌ای شبیه مجمع عقلا در مجلس شورای اسلامی که روحانی بنیان گذاشته بود و به شوخی آن را «انجمن اسلامی مجمع تشخیص مصلحت نظام» می‌خواندند. افرادی مانند اکبر هاشمی‌رفسنجانی، علی‌اکبر ناطق‌نوری، قربانعلی دری‌نجف‌آبادی، عباس واعظ‌طبسی، محمدعلی موحدی‌کرمانی و سیدمحمود هاشمی‌شاهرودی در جلسات این فراکسیون شرکت می‌کردند. در آن جلسات حسن روحانی به عنوان شیخ دیپلمات از خطرات تحریم‌ها گفت. از قرار گرفتن ایران ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل متحد که با تصویب قطعنامهٔ ۱۹۲۹ ایران را به لبه جنگ می‌برد. روحانی دربارهٔ آن روزها می‌گوید: «احساس می‌کردم کل نظام در حال از دست رفتن است.»

هر یک از اعضای جلسه نسبت به ابعاد بحران در کشور نگرانی مخصوص به خود را داشتند: گروهی از اوضاع بد اقتصادی نگران بودند. برخی از اختلاف رئیس‌جمهور با مقام رهبری نگران بودند و از نقش افرادی مانند اسفندیار رحیم‌مشایی در کشور احساس خطر می‌کردند.

به تدریج بحث انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۹۲ باز شد. روحانی پیشنهاد کرد ناطق‌نوری نامزد شود. ناطق‌نوری پیشنهاد کرد که هاشمی‌رفسنجانی نامزد شود و هاشمی‌رفسنجانی پیشنهاد کرد که حسن روحانی نامزد شود. روحانی اما هنوز تصمیم نگرفته بود. روحیه‌اش از نامرادی‌های روزگار و نامردی‌های دوستان آزرده‌خاطر بود. می‌شد کشور را به جایی نرساند که احساس شود کیان ایران در خطر است. اما یک خواب روحیه او را ترمیم کرد. روحانی البته خواب را نه دلیل می‌داند و نه حجت، اما آن خواب روحیه روحانی را تقویت کرد:

در دی‌ماه ۱۳۹۱ در خواب دید که در اتاق استادش آیت‌الله سیدمحمدرضا گلپایگانی است. آیت‌الله فقید از صندوقچه شال سبزی درآورد و به روحانی داد و گفت این مال شماست… روحانی طلبهٔ مدرسهٔ آیت‌الله گلپایگانی بود و برای آن مرجع بزرگ احترام بسیاری قائل بود.

در نوروز ۱۳۹۲ روحانی سفرهایش را شروع کرد. در آغاز به خوزستان رفت، فضای سرد و دلمردهٔ پس از سال ۱۳۸۸ هنوز وجود داشت. در همان بهار ۱۳۹۲ با هاشمی دیداری کرد و از عدم نامزدی او مطمئن شد. این بار هاشمی در پاسخ به سوال روحانی با تشری دوستانه به او گفت «چند بار بگویم نامزد نمی‌شوم!» در دیدار با رهبری نیز روحانی مطمئن از نامزد نشدن هاشمی توصیه‌ها و تذکرات رهبری را دریافت کرد. موضع رهبری همان بود: «هر کس که رای بیاورد با او کار می‌کنم.»

روزهای ثبت‌نام در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۹۲ فرا رسید. روحانی برای اطمینان دو روز قبل از ثبت‌نام محمود واعظی را نزد هاشمی‌رفسنجانی فرستاده بود و مطمئن شده بود که هاشمی ثبت‌نام نمی‌کند و روحانی ثبت‌نام کرد. روزهای ثبت‌نام پایان می‌یافت اما ساعت ۲ بعدازظهر آخرین روز ثبت‌نام تلفن دفتر حسن روحانی زنگ خورد. پشت تلفن اکبر هاشمی‌رفسنجانی بود:

«می‌خواستم با شما مشورتی بکنم. یکی از مراجع تقلید زنگ زد و تاکید و تکلیف کرد که حتما من نامزد ریاست‌جمهوری شوم. من هم امروز استخاره کردم خوب آمد. می‌خواستم نظر شما را بدانم!» روحانی شگفت‌زده شد اما مخالفتی نکرد… ماجرا پیچیده شد.

ستادهای حسن روحانی آشفته شدند و به هم ریختند. بسیاری از افراد ستاد روحانی بلکه اکثریت مطلق آنان با ستادهای هاشمی‌رفسنجانی مشترک بودند و اکنون بلاتکلیف بودند. صبح فردای آخرین روز ثبت‌نام حسن روحانی به خانهٔ هاشمی‌رفسنجانی رفت و از او پرسید چه شد که تصمیمش را تغییر داد؟ هاشمی‌رفسنجانی از اصرار آیت‌الله موسوی‌اردبیلی به او برای نامزدی خبر داد. روحانی از هاشمی پرسید آیا با رهبری مشورتی کرده‌اید؟

هاشمی گفت ساعت ۲:۳۰ بعدازظهر به دفتر رهبری زنگ زدم. گفتند ایشان در حال استراحت هستند. دیگر فرصت تامل نبود، ثبت‌نام کردم!

روحانی از هاشمی پرسید با این حساب تکلیف من چیست؟ آیا انصراف دهم؟

هاشمی پاسخ داد تا ۲۴ ساعت مانده به رای‌گیری انصراف ندهید و به مبارزات انتخاباتی ادامه دهید. به دو علت، اول اینکه شما به سفر شهرستان می‌روید و با مردم حرف می‌زنید اما من حال و حوصلهٔ سفر استانی ندارم. دیگر اینکه ممکن است حادثه‌ای پیش بیاید و حضور شما لازم باشد.

روحانی البته هرگز قبول ندارد که با توجه به حوادث بعد هاشمی آن حادثه را پیش‌بینی کرده بود. او معتقد است آقای هاشمی در نامزدی‌اش جدی بود و اصلا طراحی بازی جانشینی را نکرده بود. نشان به آن نشانی که در آن جلسهٔ صبحگاهی دربارهٔ دولت آینده و معاون اول آن بحث کردند.

حادثه اما خبر نمی‌کند! چند روز بعد در میانه ضبط یکی از برنامه‌های تبلیغاتی حسن روحانی در شمیران نزدیک به اذان مغرب به حسن روحانی گفتند عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان گفته است چند دقیقه‌ای با روحانی کار دارد. روحانی از آن جایی که می‌دانست شورای نگهبان ممکن است بخواهد از برخی نامزدها سؤالاتی داشته باشد این جلسه را چندان جدی نگرفت. به دفتر شورای نگهبان رفت. کدخدایی به روحانی خوش‌آمد گفت و افزود: «آیت‌الله جنتی با شما حرفی داشتند اما کاری پیش آمد و رفتند و از من خواستند پیام‌شان را به شما بدهم.»

روحانی فکر کرد پیام دربارهٔ خودش است. گفت: بفرمایید…

کدخدایی ادامه داد: «صلاحیت آقای هاشمی‌رفسنجانی در شورای نگهبان برای ریاست‌جمهوری احراز نشده است ما نزدیک‌تر از شما به آقای هاشمی پیدا نکردیم. مصلحت ایشان در این است که اعلام انصراف کنند والا ما ناچاریم عدم احراز صلاحیت را اعلام کنیم.»

روحانی در حالی که سعی می‌کرد تعجبش را پنهان کند با کدخدایی شوخی سردی کرد و گفت: «ردصلاحیت آقای هاشمی را من باید به ایشان بگویم، ردصلاحیت مرا چه کسی به من خواهد گفت؟»

کدخدایی لبخندی زد و گفت: «نه نگران نباشید شما احراز صلاحیت شده‌اید.»

ظاهرا شورای نگهبان نگران بود که روحانی از اعلام خبر به هاشمی امساک کند یا به ردصلاحیت او تصریح نکند بنابراین نفر دومی را هم برای ابلاغ پیام انتخاب کرد: علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی که هشت سال بعد خود پیام مشابهی را دریافت کرد. اما حسن روحانی از همان جا نزد هاشمی رفت و خبر را به صراحت منتقل کرد. هاشمی البته به هر دو نفر؛ روحانی و لاریجانی یک جواب داد: «انصراف نمی‌دهم. ردصلاحیتم کنند.»

و این همان حادثه‌ای بود که خبر نمی‌کرد. حادثه‌ای که بار اول در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۶۴ رخ داد و شورای نگهبان صلاحیت مهدی بازرگان اولین رئیس دولت انقلاب اسلامی را رد کرد و پس از هاشمی به رویه بدل شد: ردصلاحیت محمود احمدی‌نژاد در سال ۱۳۹۲ و ۱۴۰۰ و ردصلاحیت علی لاریجانی در سال ۱۴۰۰…

مجله آگاهی نو | شماره ۴


ارسال نظر

مطالب برگزیده


تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دفتر دکتر روحانی است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.