روایت دکتر روحانی از پایان جنگ:
حجتالاسلاموالمسلمین دکتر حسن روحانی در گفتوگو با عوامل مستند «احمد» خاطراتش را از پایان جنگ تحمیلی و اعلام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ روایت کرده است. ناگفتههایی از نامه فرماندهان سپاه درباره امکانات جنگ و نامه دولت موسوی درباره بودجه کشور؛ پیشنهاد هاشمی رفسنجانی برای اعلام آتشبس و آمادگی برای محاکمه، موافقت امام با اعلام پایان جنگ و نقلقولی از حاجاحمد خمینی در سال ۶۵ که «اگر به من باشد من حاضرم سوار هواپیما شوم بروم بغداد تمام کنم، ولی خب با من نیست.»
متن کامل خاطره دکتر روحانی که در سالگرد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ منتشر میشود:
روزهای آخر جنگ، فکر میکنم ۲۳ یا ۲۴ تیرماه با آقای هاشمی جبهه بودیم. جلسه بسیار مفصلی تشکیل شد. تقریباً فرماندهان اصلی سپاه حضور داشتند. آقای هاشمی مفصل آنجا صحبت کرد. گفت شما بیایید واقعیت را برای امام بگویید و هرچه هست را بنویسید. اگر چیزی میخواهید، اگر میخواهید جنگ تمام شود، اگر میخواهید جنگ ادامه پیدا کند، هرچه میخواهید. این را بنویسید، من این نامه را ببرم به امام بدهم. این بحثهای ما ساعت ۱۱.۵، ۱۲ شب تمام شد. بنا شد آنها بروند این نامه را بنویسند. ما رفتیم برای استراحت و آقای هاشمی هم رفت استراحت کرد. صبح برای نماز صبح بیدار شدیم، بعد از صبحانه راه افتادیم بیاییم تهران. این نامه را فرماندهان سپاه نوشته بودند، صبح به آقای هاشمی دادند. آقای هاشمی شاید نامه را دیده بود ولی در ماشینش نامه را به من داد، آن را خواندیم. همان نامهای که آقای رضایی مینویسد ما چقدر لشگر میخواهیم، امکانات میخواهیم، بمب اتم میخواهیم، همه آنها که معروف است. از یک طرف دولت هم نامهای تهیه کرده بود، فکر میکنم سازمان برنامه و بودجه دولت مهندس موسوی نوشته بود درباره وضع اقتصادی ایران و وضع جنگ از لحاظ بودجه. این دو نامه دست امام رسیده بود.
ما با آقای هاشمی زیاد بحث کردیم، نه یک بار، شاید پنج، شش بار ما با هم بحث کردیم که پایان جنگ چگونه امکانپذیر است؟ آقای هاشمی همیشه به من میگفت من این را برعهده میگیرم. برای امام خوب نیست که این همه مردم را تشویق و تأکید کرده به جنگ، بگوید جنگ تمام شود. من بهعهده میگیرم، هرچه میخواهد بشود. بعد امام بیاید من را محکوم کند، حتی من را محاکمه کنند من آمادهام. این را با ایشان دو، سه بار مرور کردیم، یک بار نگفت به من.
آقای هاشمی به من زنگ زد گفت ما همدیگر را ببینیم. صبح اول وقت شنبه که من رفتم پیش آقای هاشمی گفت مسأله جنگ تمام شد. او تعریف کرد برای من که من رفتم خدمت امام، به امام گفتم من آمادهام بروم پایان جنگ را اعلام کنم، قطعنامه ۵۹۸ یا هرچیزی یا هر شکلی را اعلام کنم، من فرمانده جنگ هستم، بعد از آن شما بگویید که ایشان اشتباه کرده است، حتی دستور بدهید من را محاکمه کنند. من برای این آمادگی دارم و شما برعهده نگیرید. ایشان گفت امام فکری کرد و گفت که باشد ببینم. بعد برای من پیغام داد، این پیغام قاعدتاً از طریق احمدآقا بوده است. آن را خودم حل میکنم.
بعد امام من را خواست و گفت شما بروید جلسهای تشکیل بدهید. روز شنبه بود که ما با آقای هاشمی بحث میکردیم که یکشنبه این جلسه خدمت آیتالله خامنهای، رئیسجمهور باشد و چه کسانی باشند؟ ایشان اسامی را یادداشت کرده بود، اسامی را هم من گفتم، مشورت کردیم، افراد دعوت شدند و این کار انجام گرفت. اینکه خود حاجاحمدآقا در این ایام با توجه به حرفی که ایشان سال ۶۵ به من زد، گفت اگر به من باشد من حاضرم سوار هواپیما شوم بروم بغداد تمام کنم، ولی خب با من نیست، علیالقاعده ایشان با آن شرایطی که پیش آمده بود موافق بود. اما من در این زمینه با حاج احمدآقا صحبت نکردم.